تکنیک های مدیریت ذهن
افزایش کارایی و بهرهوری بیشتر با مدیریت ذهن است که اتفاق میافتد تا زمان. همه ما تعداد ساعتهای یکسانی در طول روز داریم، اینکه از این زمان چقدر پربازده و موثر استفاده میکنیم بستگی به این دارد که چطور بتوانیم انرژی ذهن آسیبپذیرمان را مهار و مدیریت کنیم. در این مقاله قصد داریم به بررسی تکنیکهای مدیریت ذهن بپردازیم تا عنان این ذهن سرکش را در اختیارتان قرار دهیم. در این صورت شما به اهداف و آنچه از زندگی میخواهید نزدیکتر خواهید شد. پس با ما همراه باشید.
اولین تکنیک مدیریت ذهن: تصور و هدفگذاری
یکی از مهمترین تکنیکهای مدیریت ذهن برای اینکه بفهمید از زندگی و کارتان چه میخواهید این است که بدانید به کدام سمت میروید و میخواهید چه به دست آورید.
اگر هدفی نداشته باشید، مانند قایقی خواهید بود که هیچ جهت یا مقصد خاصی ندارد و در دریا گم شده است.
منظور ما این نیست که همه باید حتما اهدافی در زندگی داشته باشند، اما اگر میخواهید تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، هدف داشتن راه فوقالعادهای برای شروع است.
این اهداف میتوانند کوتاه یا بلند مدت باشند، اما لازم است در مورد اینکه چه از زندگی میخواهید شفاف و قاطع باشید و دید واضحی داشته باشید تا بتوانید تصمیمات درستی بگیرید.
این مورد از تکنیکهای مدیریت ذهن درباره این است که شما میخواهید زندگیتان پس از اعمال آن تغییرات، چطور به نظر میرسد.
دوست دارید چه احساسی داشته باشید؟ مضامینی که قصد دارید وارد زندگیتان شوند، چه چیزهایی هستند؟ میخواهید زندگیتان در چه کلماتی خلاصه شود؟ آنها را بنویسید.
و اگر نمیدانید چه میخواهید و هدفتان چیست، به این فکر کنید که اگر پول هدفتان نبود، چه میکردید. اگر کلی پول داشتید که تمام نیازهای زندگیتان برآورده میشد، چه کار میکردید یا وقتتان را چطور میگذراندید؟
یک روش دیگر برای انجام این کار، فکر کردن راجع به این مسئله است که اگر بچه بودید چه کار میکردید. یعنی قبل از اینکه زندگی شما را تحت فشار قرار دهد و با واقعیتهای آن مثل امرار معاش، مسئولیتهای خانهداری، مراقبت از خانواده یا هر آنچه که فکر میکنید سد راه رسیدن به رویاها و اهدافتان شده، روبرو شوید، آنگاه چه میکردید؟
وقتی فهمیدید قصد دارید چه تغییرات و اصلاحاتی را اعمال کنید و دوست دارید زندگیتان چطور به نظر برسد، آنها را یادداشت کنید.
به منظور و نیتی که در پس آن قرار دارد، برگردید و مطمئن شوید اهدافتان با ارزشهایتان مطابقت دارند. مثلا، دلیل شما ممکن است این باشد که میخواهید در تامین خانوادهتان توانمند شوید. اما من باید ابتدا از اینکه دارای سطح مشخصی از امنیت مالی هستم که به من این امکان را دهد تا کارهایی که میخواهم را انجام دهم و سبک زندگی مورد نظرم را داشته باشم، مطمئن شوم.
البته همه چیز پول نیست و هدف باید با ارزشهایتان هماهنگ باشد. بنابراین، برای من نه تنها داشتن پول بلکه نحوه به دست آوردن آن هم مطرح است. یکی از ارزشهایی که سعی دارم بر اساس آن زندگی کنم، درستکاری است، بنابراین اینکه اهداف من با درستکاری هماهنگ باشند، حائز اهمیت است.
علاوه بر این، ارزشمند بودن آن هدف هم مطرح است. بنابراین من میخواهم از طریق ارائه ارزش به مردم پول در بیاورم، یعنی با کمک به آنها، زندگیشان را به نوعی بهبود دهم و همچنین بهبود فردی نیز حاصل شود. اگر فکر میکنید کم است، میتوانید ارزشها و مضامین در مورد داشتن سرگرمی، لذت، سلامتی، خوشبختی، عشق و چیزهای دیگر هم در نظر بگیرید.
یک مورد جزئی که باید به آن اشاره کنم این است که زمانیکه به اهدافتان میرسید، به این فکر کنید که آیا هدفتان، مقصد نهایی است یا یک وسیله. آیا این همان چیزی بود که میخواستید به آن برسید یا راهی است تا شما را به هدفتان برساند. مثلا اگر میگویید میخواهم پول بیشتری داشته باشم، هدف پول است یا وسیلهای برای رسیدن به هدفتان است؟ برای اکثر مردم، پول وسیلهای است که آنها را به هدف نزدیک میکند یا نتیجه یک هدف است و خود آن نیست.
دومین تکنیک مدیریت ذهن: برآورد
هدف چیز خوبی است اما به تنهایی کافی نیست. اینجا جایی است که مدیریت ذهن واقعا شروع به ایجاد تفاوت میکند. لازم است ارزیابی از اینکه کجا هستید داشته باشید و بررسی کنید ببینید چه چیزهایی شما را در رسیدن به اهداف متوقف کرده و مانعتان میشوند.
احتمالا باورهای شخصی و افکار منفی در ناخودآگاهتان وجود دارند که سخت تلاش میکنند تا شما را دقیقا در همان جایی که در حال حاضر هستید نگه دارند.
حداقل تا جایی که به ذهن شما مربوط میشود، آن جایی که هستید خوب، امن و بیخطر است. حتی ممکن است متوجه نشوید که آیا آنجا همان جایی است که میخواهید در آن باشید یا خیر!
این تکنیک یکی از تکنیکهای مدیریت ذهن است که به شناسایی و کاوش درباره این باورهای محدودکننده میپردازد.
اهدافتان را بررسی کنید و به عکسالعمل درونتان گوش دهید.
مواقعی که با خودتان میگویید، این هدف من هست اما نمیتوانم آن را انجام دهم … یا من هرگز آن را انجام نخواهم داد … یا این به واقعیت نمیپیوندد … واکنش و احساس منفی به وجود خواهد آمد.
همیشه یک باور منفی محدودکننده در پس این افکار وجود دارد.
کار شما در این مواقع این است که این افکار را کشف کرده و آنها را بنویسید.
وقتی آنها را تشخیص دادید، میتوانید با آنها برخورد کنید. میتوانید به خودتان بگویید، من این افکار منفی و محدود کننده که کمکی هم نمیکنند را دارم، اما آنها فقط فکر و خیال هستند. این خیالات واقعیت محض نیستند و شما میتوانید آنها را از بین ببرید.
سومین تکنیک مدیریت ذهن: رها کردن باورهای محدودکننده
ایده اصلی این تکنیک این است که هر یک از این افکار محدودکننده را در نظر بگیریم، آنها را بررسی کرده و کاوش کنیم.
از خودتان بپرسید چرا اینطور فکر میکنید. آیا هیچ توجیهی برای آن وجود دارد؟ اگر کاری انجام دهید، احتمالا دیگر وجود نخواهد داشت، پس رهایش کنید.
چند روش ساده وجود دارد که به شما در خلاص شدن یا به حداقل رساندن این عقاید و افکار محدودکننده کمک میکند. یک نکته سریع و آسان این است که لیستی از افکار محدودکننده خود تهیه کنید و آن را قطعات کوچک پاره کرده و داخل سطل زباله ریخته یا بسوزانید.
چهارمین تکنیک مدیریت ذهن: تلقینات مثبت
یکی دیگر از تکنیکهای مدیریت ذهن این است که شما آن افکار منفی محدودکننده را با افکار مثبتی جایگزین کنید که به شما آزادی عمل میدهند.
آن افکار محدودکننده مانند تلقینهای منفی هستند که شما همیشه درباره خودتان دارید. بنابراین شما باید اینها را جایگزین تلقینات مثبتی که به شما اختیار میدهند، کنید تا به شما در دستیابی و تایید رفتارها، خصوصیات و اقدامات مورد نیاز برای رسیدن به اهدافتان و همچنین ایجاد تغییراتی که میخواهید، کمک کنند.
برای انجام این کار، اظهارات مثبتی راجع به اینکه چطور میخواهید باشید، بنویسید و آنها را چندین بار در طول روز با صدای بلند بخوانید.
آنها را طوری بنویسید که انگار از قبل واقعیت داشتهاند، چون قرار است هم اکنون ناخودآگاهتان را فریب دهید. شما ناخودآگاهتان متقاعد میکنید که حالا واقعیت شما است، پس احتمال آن بیشتر خواهد بود تا مطابق با آنچه در این واقعیت جدید میخواهید، عمل کنید.
سعی کنید از تلقینات از پیش تعیین شده استفاده کنید چون آنها میتوانند به شما به طرز فوقالعادهای کمک کنند و روش آسانی برای استفاده از تلقینات هستند. هر چند وقت یکبار به راحتی به آنها گوش دهید تا آنها را از طریق تکرار وارد ناخودآگاهتان کنید.
نکته این تکنیک در مجموعه تکنیکهای مدیریت ذهن، تکرار هر چند وقت یکبار است. تعجبآور نیست اگر بگوییم سالها طول کشیده تا تلقینات منفیتان ساخته شدهاند و شما اکنون باید تلقینات مثبت خود را بسازید. روزانه هر چند بار که میتوانید آنها را تکرار کنید و حداقل چند روز پشت سر هم به مدت حداقل یک ماه، این کار را تکرار کنید.
پنجمین تکنیک مدیریت ذهن: تجسم
تجسم یکی از تکنیکهای مدیریت ذهن است که تصور دوباره و دوباره نتیجه مطلوب (اهداف یا زندگی تغییر یافته شما) را شامل میشود.
تحقیقات آکادمیک نشان میدهند که بهترین روش برای رسیدن به هدف، تصور یا تجسم گامهایی است که برمیدارید که غلبه بر موانع و چالشها را هم شامل میشوند.
تجسم به عنوان تمرین روانشناسی به ویژه در زمینه روانشناسی ورزشی هم شناخته میشود که از آن به عنوان شکلی بسیار محبوب از مدیریت ذهن در سراسر جهان برای ارتقا آموزش جسمی و روحی ورزشکار استفاده میشود.
در میان تکنیکهای مدیریت ذهن این روش هم توسط افراد موفق در همه بخشهای زندگی مورد استفاده قرار میگیرد تا پیشآمادگی و تمرینی باشد برای رسیدن به موفقیتی که مدنظرشان است.
تجسم به شما کمک میکند تا شما (و ناخودآگاهتان) در قالب درست ذهنی قرار گیرید تا آنچه که لازم است برای رسیدن به هدف انجام شود، را انجام دهید.
این کار از طریق تجسم یا تمرین دادن قوه تخیل یا چشم ذهنی شما در مورد اینکه میخواهید به چه چیزی برسید و چطور به آن نائل شوید، انجام میشود. این تجسم باید تا حد امکان واقعی باشد. این بدان معنا است که وقتی تجسم و تخیل میکنید، عواطف و احساسات و تمام حواستان را به کار بگیرید. مسلما بینایی لازمه این کار است اما شنوایی، حس لامسه، بویایی و چشایی هم باید به کار گرفته شوند.
همه اینها را در لحظه اکنون تصور کنید طوریکه انگار حالا قرار است اتفاق بیفتد و نه در آیندهای دور. این ترفند دیگری برای مدیریت ذهن است که در آن ضمیر ناخودآگاه بین آنچه واقعیت دارد و آنچه به طور واقعگرایانهای تصور شده، فرق نمیگذارد.
منبع: brilliantlivinghq.com
دیدگاهتان را بنویسید