چگونه هوش هیجانی مدیریت خود را بالا ببریم
هوش هیجانی مدیریت همواره دغدغه بسیاری از مدیران و رهبران سازمانها بوده است. با اینکه ممکن است بسیاری از آنها دقیقا در مورد جزئیات آن اطلاعاتی نداشته باشند ولی دائما و هرروزه با آن درگیر هستند.
آنهایی که مهارت هوش هیجانی مدیریت را دارند جزو دسته موفق از رهبران سازمان میباشند که قابلیت کنترل هیجانات خود را در هر زمانی حتی در شرایط بحران دارند.
برخی رهبران تودار هستند و فورا به تجزیه و تحلیل میپردازند ولی برخی دیگر افکار خود را با صدای بلند اعلام میکنند. در هر دو مورد رهبران موفقی مشاهده میشود که خصوصیات مشترکی دارند و به هیچ وجه مربوط به ضریب هوشی ( IQ ) آنها یا مهارتهای فنی نیست(با اینکه این دو عامل هم مهم هستند)
[quote]عامل تمایز رهبران خوب از سایرین در هوش هیجانی خلاصه میشود[/quote]
در این مقاله پارامترهای مختلف هوش هیجانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت امیدوارم از آن در شرکت خود و همچنین در زندگی روزمره استفاده کنید.
۱٫ خود آگاهی در هوش هیجانی مدیریت
نخستین مولفه هوش هیجانی مدیریت را تشکیل میدهد و منظور آن درک عمیق تواناییها ، نقاط قوت و ضعف و آن چیزهایی که هیجانات ما را تحریک میکند است.
عامل خودآگاهی بطور کل یعنی در هرلحظه بر کارها و تفکرات خود آگاه باشیم و بدانیم که احساسمان چگونه بر دیگران و عملکردشان اثر میگذارد. او وقت خود را به دقت برنامه ریزی کرده و میداند که کارهایش را باید به موقع انجام دهد و به صورت خودمانی دقیقه نودی نباشد!
[quote]افراد خودآگاه نه خیلی انتقاد میکنند و نه به طرز غیر واقعی امیدبخش هستند[/quote]
به دلیل اینکه این افراد به ارزشهای خود آگاه هستند معمولا به خاطر پول شغل خود را انتخاب نمیکنند بلکه به سراغ مشاغلی میروند که ارزشهای زندگی آنها را تامین کند و در نقطه مقابل آنها قرار نگیرد. پس آنها پیشنهاد شغلی شگفت انگیز که تناسبی با اهدافشان ندارد قبول نمیکنند.
اگر میخواهید فرد خودآگاه را امتحان کنید از او بخواهید که زمانی را توصیف کند که تحت تاثیر احساساتش به شدت هیجان زده شده بود و به همین دلیل عملی را انجام داده که بعد ها از آن اظهار تاسف کرده است.
چون این افراد با هوش هیجانی مدیریت بالا هستند معمولا شکست خود را میپذیرند و حتی صادقانه به آن اعتراف میکنند.
چون آنها به خوبی از توانایی های خود آگاهند کم پیش میآید که خود را درگیر چالش هایی کنند که از پس آنها بر نمیآیند.
۲٫ خود سامانگری در هوش هیجانی مدیریت
در زندگی ما انسان محرکهای زیادی وجود دارد که اکثر آنها هم منفی هستند. هیچگاه نمیتوان از آنها خلاص شد ولی میتوان آنها را مدیریت کرد. در واقع خودسامانگری شباهت زیادی به یک مکالمه درونی مداوم دارد و جزو مولفههای هوش هیجانی حساب شده و به فرد کمک میکند زندانی احساساتش نباشد.
فرض کنید مدیر اجرایی یک شرکت هستید. کارمندان شما یک گزارش ناقص سرهم بندی کردهاند و شما آنقدر در آن لحظه عصبی هستید که میخواهید مشت خود را به میز بکوبید.
همچنین آنقدر از دست افرادتان ناراحت هستید که دوست دارید همه آنها را فورا در همان لحظه اخراج کنید.
اگر شما از مهارت خود سامانگری برخوردار باشید میتوانید احساس خود را کنترل کرده و بدون هیچ قضاوت عجولانهای و تنها با استفاده از کلمات آنها را از عملکرد بدشان مطلع میکنید.
[quote]به محرک هایی که برای مدتی ذهن شما را تحریک میکنند تکانههای زیست شناختی میگویند [/quote]
اما سوالی که پیش میآید این است که چرا خودسامانگری برای رهبران آنقدر مهم است؟
۱. افراد خود سامانگر به عبارت دیگر افرادی که منطقی کار میکنند قادرند شرایطی را ایجاد کنند که کاملا بیطرفانه و براساس اعتماد باشد. بنابراین هیچموقع کشمکش و سیاستبازی در شرکت به وجود نمیآید و بهرهوری به شدت بالا میرود.
در نتیجه افراد زیادی پشت در شرکت این افراد صف میکشند تا استخدام شوند.
[quote]خود سامانگری شما به عنوان یک مدیر بر افرادتان هم اثر میگذارد. اگر شما فورا تحت تاثیر اتفاقات بد قرار بگیرید به افرادتان هم انتقال خواهید داد[/quote]
۲. در عصر جدید تغییرات به صورت لحظهای انجام میگیرد. هر لحظه ممکن است رقیب شما یک تبلیغ خوب یا بد کند و فروش شما را تحت تاثیر قرار دهد.
همچنین افراد آنها ممکن است مجبور شوند یک فرآیند را بطور کامل تغییر دهند. مثلا سیستم حسابداری شرکت قدیمی شده و لازم است تغییر کند.
اگر مدیر نتواند بر هیجانات خود مسلط باشد قطعا ذهن او کاملا بسته میشود و نمیتواند دنبال ایدههای خوب بگردد.
گاهی ممکن است افرادی که این عامل هوش هیجانی مدیریت را در خود دارند به عنوان افرادی خشک و بیعاطفه شناخته شوند ولی قطعا اینطور نیست. در نظر بگیریم که رهبران سنتی و قدیمی اغلب در موارد حساس خشونت به خرج میدهند و این تنها باعث پنهان سازی اطلاعات مهم از آن ها به دلیل ترس افراد خواهد شد.
۳٫ انگیزه در هوش هیجانی مدیریت
اگر ویژگی وجود داشته باشد که کم و بیش همه رهبران اثربخش آن را دارا باشند بدون شک آن انگیزه است.
بسیاری از افراد به واسطه عوامل خارجی از جمله دریافت حقوق بیشتر یا رسیدن به مقام انگیزه شان افزایش مییابد.
[quote]رهبران اثربخش فقط بهخاطر دلیل اصلی انگیزه بالای آنها فقط بخاطر پیشرفت در کار است و بس[/quote]
سوال مهم اینجاست چگونه متوجه بشویم که افراد تنها به دلیل کسب موفقیت و نه پاداش خارجی انگیزه می یابند؟(این موضوع بخصوص در استخدام کاربردی تر است)
۱. نخستین نشانه، شیفتگی نسبت به خود کار است. آنها عاشق چالشهای جدید هستند و دوست دارند هرچیز جدیدی را یاد بگیرند.
هیچ موقع از وضع موجود راضی نیستند و مدام از خود سوال میکنند چرا کارها همیشه باید به یک شیوه انجام شود.
این مدیر معمولا منتظر نمیماند که اعضای تیم هر هفته به او گزارش بدهند و مدام در حال پیگیری و کمک به اعضای تیمش است.
۲. مسئولیت پذیری، دیگر ویژگی است که این مدیران با هوش هیجانی بالا دارند. نتیجه کارهای خوبشان را به تیم و نتیجه بد کارها را خود قبول میکنند زیرا عامل انگیزه آنها گرفتن پاداش نیست بلکه پیشرفت خود، شرکت و اعضای تیمشان است.
[quote]مدیران و رهبرانی که افراد با انگیزههای قوی را در سازمان خود بشناسند جایزه آنها تعهد سازمانی این افراد است[/quote]
۴٫ همدلی در هوش هیجانی مدیریت
در میان ابعاد مختلف هوش هیجانی همدلی قابل تشخیص ترین است. همه ما همدلی یک دوست یا همکار خوب یا حتی یک مدیر خوب را حس کردهایم و میدانیم چقدر به ما کمک خواهد کرد.
البته منظورم از همدلی سلا و احوالپرسی آبکی – مانند ((خوبم، شما خوبید؟)) نیست.
همدلی یعنی وقتی می خواهیم تصمیمات هوشمندانه ای بگیریم، احساسات کارمندان را هم به دقت مد نظر قرار دهیم.
فرض کنید شرکتی یک شرکت دیگر را خریداری کرده و درحال ادغام است.
مدیر یکی از بخش ها کارمندانش را فرا میخواند تا سخنرانی غمناکی در مورد اخراج تعدادی از افراد اجرا کند ولی مدیر دپارتمان دیگر به روش دیگری عمل میکند او از نگرانیهای پیش آمده صحبت میکند و به آنها قول میدهد از همه اتفاقات آنها را مطلع سازد و رفتار عادلانهای با آنها داشته باشد.
این تفاوت در هوش هیجانی مدیریت است که باعث این اتفاق میشود.
سهدلیل مهم وجود دارد که چرا همدلی مهم است:
۱. استفاده از آن در تصمیم گیری تیمی
وقتی اعضای تیم از قدرت همدلی برخوردار باشند بهراحتی شرایط و احساسات یکدیگر را درک کرده و در تصمیم گیری دخالت میدهند.
زیرا در نهایت تیمها باید به اتفاق نظر برسند.
۲. سرعت بالای جهانی شدن و تفاوتهای فرهنگی که در افراد وجود دارد
مواقعی پیش میآید که لازم داریم با افرادی در خارج از کشور کار کنیم یا حتی با آنها معامله کنیم. اگر با فرهنگ همدلی در کشور آنها آشنا نباشیم و ندانیم چه راههایی برای ابراز آن وجود دارد ممکن است در انجام معاملات شکست بخوریم.
۳. حفظ کارمندان با استعداد
این مورد نیز کاملا واضح است و ما برای حفظ افراد با انگیزه و با استعداد لازم است شرایط آنها را هم درک کرده و مد نظر قرار دهیم.
امیدوارم از خواندن این مقاله نکات مهمی در مورد هوش هیجانی خود یافته باشید.
دیدگاهتان را بنویسید