چطور عاشق کارمان شویم
زمانی که با دوستی ناراضی که از کارش دلزده شده است صحبت میکنید ممکن است وسوسه شوید که او را با این جملهی معروف که البته منشا نامشخصی هم دارد دلداری دهید: “کاری که دوست داری را انجام بده، این طور هرگز لازم نیست یک روز در زندگیات کار کنی.” رسیدن به چنین نصیحتهایی ساده است. گفتن این حرفها کاری ندارد: کاری که مشتاق آن هستی را پیدا کن و انجامش بده. زدن چنین حرفهایی به عنوان دعوت نامهای بر علیه کارهای طاقت فرسا چندان مشکل نیست. این حرف مانند کارت دعوتی برای فرار از نارضایتیهای روزانه است. همهی ما دوست داریم این نصیحت را باور داشته باشیم. اما آیا این حرف واقعیت دارد؟ در این مقاله سعی داریم به شما کمک کنیم که چگونه عاشق کارتان شوید.
اینترنت پر از شعارهایی است که از شما میخواهند کاری که شبیه کار نیست را شکار کنید. اگر کاری که به مدت ۴۰ ساعت در هفته انجام میدهید چیزی که به آن اشتیاق دارید نیست، ممکن است حتی فکر کنید در حال تلف کردن زندگیتان هستید. ممکن است فکر کنید شغلی که برای کسب درآمد دارید کاری نیست که باید مشغول به انجامش باشید.
این توصیه را ببوسید و بگذارید کنار. نیازی نیست شغلتان را بر اساس امیدها و آرزوهایتان انتخاب کنید تا شاد باشید (من عاشق شکلات نوتلا و بولینگ هستم، چه جور شغلی باید انتخاب کنم که شامل این دو چیز باشد؟). به جای این کار، ما پیشنهاد میکنیم ایدهی “کاری که عاشقش هستی را انجام بده” را کمی بچرخانید و آن را به “عاشق کاری که انجام میدهی باش” تغییر دهید. شغل شما نیازی نیست شبیه سرگرمی مورد علاقهتان باشد تا معنیدار به نظر برسد.
اگر شغل آرام و بیهیجانی دارید ممکن است وسوسه شوید که رزومهتان را از قفسه بیرون بیاورید و دنبال شغل دیگری بگردید، اما صبر کنید، نیازی نیست از کارتان استعفا بدهید. ابتدا، خالصانه نیت کنید از همان جایی که نشستهاید شرایط را برای خود بهتر کنید. رضایت از شغل معمولا به دیدگاه شما بر میگردد، نه محل کارتان. در واقع، انجام کاری که عاشقش هستید تضمین نمیکند که از آن راضی باشید.
” رضایت از شغل معمولا به دیدگاه شما برمی گردد، نه محل کارتان.”
قبولم کردند
آیا دقیقا آن لحظهای که شغلتان را به دست آوردید را به خاطر میآورید؟ چه موفقیت بزرگی! آن لحظه چیزی شبیه لحظهی پیروزی و تایید تواناییهای شما بود. به دست آوردن یک شغل جدید مانند نقل مکان به یک شهر جدید است. این فرصتی است که از نو شروع کنید، خودتان را از نو تعریف کنید و کاری فوق العاده انجام دهید.
حالا لحظهی دیگری را تصور کنید (فرض کنید، صبح زود روز شنبه) زمانی که هیجان خیلی کمتری برای شغلتان احساس می کنید. ابتدای صبح، به جای آماده شدن برای رفتن به محل کار، در حال سر و کله زدن با دکمهی زنگ ساعت خود برای چند لحظه بیشتر خوابیدن هستید. چه اتفاقی افتاد؟ شغلی که زمانی تازه و الهام بخش بود حالا به یکی دیگر از عوامل اضطرابآور زندگیتان تبدیل شده است. حتی بدون این که متوجه شوید، آن موفقیت هیجان انگیزتان (همانی که همهی دوستان و خانواده به خاطرش به شما تبریک می گفتند) دچار یک دگردیسی شده است. شغلتان حالا به یک اجبار تبدیل شده است، یا حتی بدتر از آن، یک منبع اضطراب.
“. شغل شما نیازی نیست شبیه سرگرمی مورد علاقه تان باشد تا معنیدار به نظر برسد.”
گاهی این زمان همان لحظه ای است که باید به تغییر شغل فکر کنید، اما معمولا بزرگترین تفاوت میان اولین روز کار و “اولین روز زجرکشیدن” به زاویه دید شما بستگی دارد.
برای این که بتوانید عاشق کارتان شوید باید ابتدا درک کنید چطور (و چرا) آن را انجام میدهید. این فرآیند میتواند از به دست آوردن احترام هم گروهی هایتان، با عمیقتر شدن در کاری که هر روز انجام میدهید و با تفکر عمیق دربارهی نتیجهای که در شغل فعلیتان به آن دست پیدا میکنید آغاز شود. حتی نیازی نیست از روی صندلیتان بلند شوید.
اینها چهار استراتژی هستند که میتوانند به شما کمک کنند زاویه دیدتان را تغییر دهید:
اگر می خواهید عاشق کارتان شوید، چیز جدیدی یاد بگیرید
هر زمان که کار جدیدی را شروع می کنید، ذهنتان مشغول کاوش شده و پذیرای چیز های جدید میشود، در چنین شرایطی نداشتن هیچ دانشی در مورد محیط کار جدید در واقع به سود شما است، به خصوص زمانی که کارفرمای شما به دیدگاه هایی جدید و خارجی نیاز دارد. همین که کم کم راه و چاه کار را یاد میگیرید، با فرهنگ جدید آشنا میشوید، یا یاد می گیرید چطور با دستگاه قهوه ساز کار کنید، به حالتی وارد میشوید که آن را ذهن تازه کارها مینامند. در این حالت، توانایی و خواست بیشتری برای رها کردن پیش داوریهای ذهنی خود دارید، فرآیندها را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار میدهید و خلاقانهتر فکر میکنید. همچنین میتوانید برای بهتر درک کردن این موضوع به مقاله چگونه خلاق شویم؟ مراجعه کنید.
طرز فکر خود را مورد بازبینی قرار دهید. فرضیههای خود را تغییر دهید. به جای انجام دادن همان روتین همیشگی به هر قدمی که میخواهید بردارید فکر کنید. در همان لحظه زندگی کنید. آگاهی از موقعیت و زندگی در لحظه باعث می شود کاری که انجام میدهید شادی بیشتری در شما ایجاد کند.
حتی اگر یکی از قدیمیترین کارمندان شرکت خود هستید، همیشه میتوانید چیز جدیدی برای یادگیری پیدا کنید. شاید حتی فرصت یادگیری چیزهای جدید برای شما بیشتر باشد. خودتان را به سمت تاریکی دنیای ناشناختهها هل دهید تا بار دیگر احساس یک تازهکار را داشته باشید.
دانش خود را با دیگران به اشتراک بگذارید تا عاشق کارتان شوید
اگر مدت زمان نسبتا طولانی است که در جایی کار میکنید، احتمالا مهارتهای خاص یا دانش تخصصی در زمینهی کاری خود کسب کردهاید. سعی کنید این دانش را با هم تیمیهای خود به اشتراک بگذارید یا با آنها مبادلهی دانش کنید. این کار می تواند برداشت مثبتتری از کاری که انجام می دهید به شما بدهد و به شما کمک کند چیز متفاوتی یاد بگیرید.
همینطور میتوانید مسئولیت آموزش یک کارمند تازهکار یا کارآموز را به عهده بگیرید. برای انتقال دانش و تجربهتان برای کمک به دیگران معمولا باید کمی وقت و انرژی بگذارید، اما این تلاش شما کمک بسیار بزرگی برای یک تازهکار خواهد بود.
ذهنتان نیز از شما متشکر خواهد بود. حس خوب بخشیدن به دیگران پاسخ طبیعی بدنتان به فعالیتهای انساندوستانه است، مانند کمک کردن:
“چنین افکاری راههای مزولیمبیک درون مغز که به شادی و تولید دوپامین مربوط هستند را فعال میکنند، این افکار به نحوی به ذهن شما کمک می کنند مراکز پاداش و لذت را کنترل کند. کمک حضوری به دیگران همینطور بخشهایی از مغز که به شادی مربوط هستند را تحریک می کند.”
آموزش به دیگران همینطور میتواند وسیلهای باشد که موفقیتها و دستاوردهایتان را بیادتان بیاورد و شما را به یاد همهی چیزهایی میاندازد که در شغلتان آموختهاید. این کار به شما کمک میکند تا دوباره عاشق کارتان شوید.
در جستوجوی نقاط قوت خود باشید
تحقیقات نشان داده است که هر چه بیشتر استعداد های ذهنی خود را به کار بگیریم، با احتمال بالاتری دل به کار میدهیم و از شغل خود رضایت بیشتری خواهیم داشت. میتوانید یک تست شخصیت شناسی بدهید تا نقاط قوت خود را پیدا کنید، اما معمولا بهترین کار این است که به سراغ افرادی بروید که شما را به خوبی میشناسند. از دوستان، همسر، همکاران یا مدیرتان بپرسید آیا استعداد خاصی در شما میبینند که شما توانایی استفاده بیشتر از آن را داشته باشید.
به عنوان مثال، اگر صحبت در مورد ایدههایتان در میان جمع به شما انرژی میدهد، در محل کار به دنبال چنین فرصتهایی باشید، حتی اگر این فرصتها خارج از حیطهی کاری شما هستند. اگر یک فرد درونگرا هستید که ترجیح می دهد به انجام پروژههای فردی و با جزئیات بپردازد، از مدیر خود بخواهید در صورت وجود چنین کارهایی آنها را به شما محول کند (یا در چنین کارهایی کمک کنید).
نیازی نیست این پروژهها بسیار سطح بالا باشند و باعث پیشرفت شما در کارتان شوند. این پروژهها تنها کافی است به شما کمک کنند استعدادهای خود را در محیط کار استفاده کنید. چنین کارهایی که حسابی برای شما دوست داشتنی هستند ممکن است برای یک فرد دیگر مانند شکنجه باشند. دربارهی این فرصتها پرس و جو کنید، ممکن است از موقعیتهایی پنهانی که پیدا میکنید شگفتزده شوید. با به کارگیری نقاط قوت خود میتوانید بیش از پیش عاشق کارتان شوید.
“دربارهی این فرصتها پرسوجو کنید، ممکن است از موقعیتهایی پنهانی که پیدا میکنید شگفتزده شوید.”
از مدیرتان کمک بخواهید
رابطهی شما با مدیرتان یکی از مهمترین عواملی است که میزان رضایت شغلی شما را مشخص میکند. همانطور که این ضرب المثل میگوید، “شما شغلتان را ترک نمیکنید، مدیرتان را ترک میکنید،” بسیار مهم است که فردی که به او گزارش میدهید در راستای راضی نگه داشتن شما قدم بردارد و به رشد و بهرهوری شما اهمیت دهد.
هر مدیر خوبی خواستار این است که کارمندانش عاشق کارشان باشند، اما آنها توانایی ذهنخوانی ندارند. رابطهی کارمند – مدیر نیازمند همکاری و تفاهم و تلاش دوجانبه است. جویس مارونی در یکی از مقالات Forbes در مورد بهبود رابطه با کارفرما توضیح می دهد: “ما هر چه به آنها بدهیم از آن ها پس میگیریم، تا زمانی که هر دو طرف به رابطه وفادار باشند.”
پاسخگو نگهداشتن مدیرتان کار مهمی است، اما مهم است که به خودتان هم پاسخگو باشید. در مورد چیزی که واقعا از شغلتان میخواهید و به آن نیاز دارید صادق باشید و روشهای قابل انجامی به مدیرتان نشان دهید که از طریق آنها میتواند به شما کمک کند. به دست آوردن اضافه حقوق یا ارتقاء مقام در کار همیشه ساده نیست، این ها حتی به طور تضمینی رضایت شغلی شما را افزایش نمیدهند. اما مدیرتان احتمالا امروز می تواند روشهایی برای پاسخ دادن به درخواستی شبیه این پیدا کند “من به نظرات تشویق کننده نیاز دارم” یا “من دلم میخواهد فرصت یاد گیری مهارتهای جدید را داشته باشم” پس حرف دلتان را بلند بزنید و به آنها اجازه دهید تلاششان را بکنند. مدیر شما هم میتواند به شما کمک کند تا عاشق کارتان شوید.
منبع: wavelength.asana.com
دیدگاهتان را بنویسید