چرا علاقههای زیادی داریم و چگونه آن را کنترل کنم
چرا علاقههای زیادی داریم و چگونه آن را کنترل کنم
یکی از دلایل مهم عدم موفقیت خیلی ازما انسانها در این است که خود را بهخوبی نمیشناسیم.
هرکدام از ما یک شخصیت متفاوت و جدا از دیگری را داریم. بعضی از ما تنها به یک چیز علاقهمند هستند و همان را ادامه میدهند مثلا فردی که عاشق موسیقی بوده و همیشه او را درحال موسیقی نواختن میبینیم. ولی بعضی از ما انسانها اینگونه نیستیم علاقههای زیادی داریم. نه یکی نه دوتا شاید چندین و چندتا علاقههای متنوع داریم که دوست داریم همهی آنها را باهم انجام دهیم.
اگر اینگونه هستید نترسید !!
بله شما دچار مشکل نیستید. تعداد زیادی از افراد اینگونه هستند و ما در این مقاله یاد خواهیم گرفت چگونه روی آن کنترل داشته باشیم.
من خودم هم جزو این دسته افراد هستم و میخواهم تجربیاتم را با شما به اشتراک بگذارم.
چرا سردرگم میشویم؟
دلیل اول ) دقیقا نمیتوانیم بفهمیم چه چیزی به صلاح ماست
درست است که علاقههای زیادی داریم ولی اگر نتوانیم روی آنها کنترل داشته باشیم درهمه این موارد در سطح معمولی باقی خواهیم ماند. یکی از نشانههای آن، این شاخه به آن شاخه پریدن است درواقع کنترل این کار درمورد ما گونههای متنوع مدار، بسیار سخت است. هر اتفاق جدیدی را دوست داریم تجربه کنیم یا با افراد جدیدی آشنا بشویم.
کاری که در این مورد لازم است انجام دهیم فکر کردن دقیق در مورد آن است یعنی از خودمان سوال بپرسیم که این کار در آینده من چه تاثیری خواهد داشت؟
آیا واقعا دوست دارم به یک انسان حرفهای در این حوزه تبدیل بشوم؟ بهتر است خودمان را در حالتی تصور کنیم که این اتفاق برایمان افتاده است و بعد ببینیم آیا میارزد که خیلی چیزهای دیگر را بهخاطر آن رها کنیم.
در مورد تک تک علاقههایمان بهتر است این کار را انجام دهیم و اگر هر کدام از آنها آیندهای روشن در ذهنمان قرار نداد به مغزمان بگوییم خب این مورد فعلا اولویت ندارد ولی آن را در کناری نگه میدارم تا بعدا اگر فرصت شد بهش برسم.
برای تکمیل صحبتهای من پیشنهاد میکنم به فایل صوتی از آقای امیر مهرانی گوش دهید تابه راحتی با این مفهوم مهم و راهکارهای کنترل آن آشنا بشوید
خب امیدوارم دوستانی که علاقهمند به صوت هستند گوش داده باشند. در ادامه موارد و دلایل دیگر را بررسی خواهیم کرد.
دلیل دوم ) درهر کاری جلو میرویم از آن زده میشویم
بعضی وقتها حس انسانی را پیدا میکردم که راهش مشخص نیست. هرکاری را شروع میکردم بعد از یهمدت علاقهام نسبت به آن کم میشد.
مثلا مدتی به تماشای بازیهای جامجهانی میپرداختم و بعدش فکر میکردم که ای کاش یک فوتبالیست حرفهای بودم و شروع میکنم به مطالعه زندگی فوتبالیستهای موفق ولی وقتی کمی در آن عمیق میشدم میدیدم نه خیلی هم به آن علاقهای ندارم.
مطمئنا افرادی که مثل ما نیستند مارا درک نخواهند کرد ولی واقعا این شرایط ایجاد میشود.
راه مناسب آن استفاده از مهندسی معکوس است.
من با دیدن فوتبالیستهای موفق حس خوبی گرفتم ولی وقتی زندگی نامه و سختیهای آنها را تصور کردم حسم براین بود که نه آنقدرها هم نمیارزد که من فوتبالیست بشوم. در واقع اینکه علاقههای زیادی داریم خیلی هم بد نیست. هر مورد را کامل بررسی میکنیم و وقتی میبینیم در آن موفق نمیشویم به راحتی آن را برای همیشه کنار خواهیم گذاشت.
دلیل سوم ) عمق علاقه خود را پیدا نکرده ایم
با یک مثال توضیح میدهم. همه ما مادر ترزا یا گاندی را میشناسیم. تمام تلاش آنها خدمت به جامعه خود و جلوگیری از ظلم علیه آنها بود.
در واقع تمام اقدامهای آنها در راستای صلح و برابر بودن همه انسانها باهم بود.
آنها عمق علاقه خود را پیدا کرده بودند. آنها دقیقا میدانستند که چه چیزی آنها را خوشحال خواهد کرد پس هر قدمی را که میگذاشتند در راستای رسیدن به آن هدف بزرگ یعنی خوشنود ساختن قلب انسانها بود.
هدف شما چیست؟ عمق علاقه شما چیست؟ چه چیزی شما را شاد میکند و باعث میشود از زندگی خود راضی باشید؟
هرکاری که انجام میدهید ببینید حس شما چگونه است اگر هرموقع دست به آن کار میزنید با وجود سختیهایش حس خوبی دارید و با قدرت تمام جلو میروید پس شما علاقه خود را پیدا کردید. ازین پس هر قدمی که برمیدارید در راستای رسیدن به آن است.
یک ویدیو برای تکمیل صحبتهایم برایتان قرار میدهم و این مقاله آموزشی را به پایان میرسانم.
امیدوارم با این مقاله آموزشی با وجود اینکه علاقههای زیادی داریم ولی توانسته باشیم آن را مدیریت کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید